حسین سالار قلبها
این که داره جون میده، خدایی جوونه از شدت زهر، تو پیچ و تابهلباش عطش نوش، دیده پر آبهدلش کباب و حالش خرابه واااااایانگاری بسته بارِ سفرُروی پای بابا، میذاره سرُداره می خونه، روضه ی مادرُ واااااایچی میگه:توی کوچه ها مادر ما رو زدنبال و پرش رو، رو خاک حجره کشیدهکبوتری که جونش به لبهاش رسیدهلاله ی فاطمه، دیگه پر پرهعمر کم اون، مثل مادرهغصه و غم هاش، مثل حیدره واااااایتو عمق سینه اش، دریای غمهلحظه ی آخر داره زمزمهبه جای اشهد، نام فاطمه واااااایتوی کوچه ها مادر ما رو زدنپشت در حجره غلاما صف میبندندبه اشک چشم بچه ی زهرا می خندندبا لب تشنه، شاه عالمِبه گوشه ای از خاک کاظمینافتاده یادِ لبای حسین واااااایمیگه که هر چند، جونم بر لبهتن شریفم، به تاب و تبهگریه ام برای عمه زینبه واااااایتوی کربلا، عمه ی ما رو زدن |
نوشته شده در یکشنبه 91 فروردین 27ساعت
ساعت 1:32 صبح توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید
By Ashoora.ir & Night Skin